تلویزیون اینترنتی آستان نیوز
برای نمایش آرشیو پخش زنده کلیک کنیدبه گزارش آستان نیوز از مرکزی؛ با هر گامی که به سمت بیمارستان خوانساری برمیداشتم، قلبم از شوقِ خدمتی عاشقانه محکمتر میکوبید؛ قرار بود غذای متبرک امام رئوف سهمِ تنهای رنجور و دلهای خستهای شود که سالهاست با سرطان و بیماریهای خونی دستوپنجه نرم میکنند.
بیماران عزیزی که خانهشان شاید همین تختِ بیمارستان بود و آغوشِ گرمِ خانواده گاهی دور از دسترسشان. دغدغهام این بود که چگونه میتوانیم این لقمههای نورانی را با شایستگی به دستشان برسانم؛ لقمههایی که قرار بود جسم و روحشان را با هم سیراب کند.
همین که نوای دلنشین «یا امام رضا، یا غریب الغربا» در راهروهای سرد بیمارستان پیچید، اتفاقی افتاد که هرگز از خاطر نمیبرم. انگار نسیم بهشتی وزیدن گرفته بود؛ چهرهها یکباره تغییر کرد. آن نگاههای بیرمق جانی دوباره گرفتند و چشمها که از درد روزگار بیفروغ شده بودند، حالا برقِ امید و اشکِ شوق را در خود داشتند.
دیدم مادری با چهرهای از رنجِ بیماری فرزندش، درهمکشیده دست بر سینه گذاشت و اشکریزان زمزمه میکرد: «یا امام رضا، خودت شفاش بده…» و مادر پیری که سالهاست با درد میجنگید با قامتی خمیده؛ اما با دلی پر از امید سرش را پایین انداخت و بیصدا گریست.
صدای گریهها در هم میپیچید؛ گریههایی که بوی غربت و دلتنگی داشت؛ اما در پس آن آرامشی عجیب نهفته بود. لحظهای که خادمین ظرف غذای متبرک را به دستشان میدادند نگاهمان گره میخورد؛ نگاههایی که هزار حرف ناگفته داشتند. برخی با لبخندی که سالها بود بر لبانشان ننشسته بود، تشکر میکردند و برخی دیگر توان سخنگفتن هم نداشتند، فقط اشک میریختند. این اشکها، اشکِ ایمانی عمیق بود که در سختترین لحظات زندگیشان گرهخورده بود به پنجره فولاد امام رئوف.
حس میکردم غذایی که ما به دستشان میدادیم تنها یک وعدهغذا نبود؛ تکهای از صحن و سرای امام بود که به دل بیمارستان آورده شده بود. بوی غذای حضرت با بوی دارو و بیمارستان درهمآمیخته بود و عطر رضوان را در فضا میپراکند. امشب، من فقط یک خادم نبودم؛ یک شاهد بودم. شاهدِ معجزهای کوچک پر از نور و امید. دیدم که چگونه یکلقمه از غذای متبرک امام رضا (ع) توانست دلهای خسته را آرام کند، اشکها را جاری سازد و نوری از امید را در سیاهترین شبهای زندگی بیماران روشن نگه دارد.
این همان «هر خانه یک آشپزخانه حضرتی» بود؛ اما نه فقط در خانهها که در قلب بیمارستان، در میان درد و رنج و در جانهای تشنه شفاعت. امشب، آموختم که ارادت به اهلبیت (ع) چه کیمیایی است؛ کیمیایی که میتواند دردها را تسکین دهد، زخمها را التیام بخشد و نور امید را در تاریکترین لحظات زندگی بتاباند.
یادداشت: دائی بیگی
انتهای پیام/